محل تبلیغات شما



توجه کردین که این دوستان جذاب چقد متنوع هستن.سیل،زله، آتشفشان، سونامی، طوفان.

همینا ک ب بلایای طبیعی معروفن.

نمیدونم دقیقا فازشون چیه.هدفشون چیه،اصن اینا چند درصدشون عقل هس چند درصدشون احساساته؟

شبیه مافیا و قاچاقچیا و این قاتلا خبره عمل میکنن.با هرکی پدرکشتگی داشته باشن میکشنش ،حالا هرکی هم جلوشون باشه اونم ب درک واصل میکنن.

اصن اینارو کی اجیر کرده!!؟؟ پولشونو کی میده؟

فک کنم مثلا یکی هس میگه آقا یا خانم سیل شما برو فلانی فرزند فلان رو تو فلان‌آباد بکش اینم میگه چشم و میره کل فلانستان رو با آب یکسان میکنه.رئیسشم بهش میگه دستت درد نکنه اینم پولت.

نه جدی چه معنیی میده یه سیل پاشه بیاد حالا آدما هیچی،حیوونای حیوونی رو آخه کی دلش میاد با خودش ببره جررر بده.گیاهانو از بین ببره.شهروروستاها رو خراب کنه.اخرشم هیچی خودشم بره تو دریا یه دل سیر بگیره بخوابه.

انصافا شعور هم خوب چیزیه البته برا آدمیزاد!!


این همه دانشمند اومدن و رفتن.یه سری هم هنوز هستن.پس دارن چ گلی ب سرشون میکنن.والا من اگه دانشمند بودم.الان به همه میگفتم چجوری به وجود اومدن.اولین بار کی بودن،این جهان چیه و چقده، جهان دیگه هم هس یانه،اول و آخر این جهان چیه،آخر خودمون چیه،بمیریم چی میشه،دوباره زنده میشیم یا نه،تناسخ هست یا جهان دیگه‌ای هس شایدم هیشکدوم.

به همه میگفتم زندگی چی هس،درد چیه،شادی و لذت چیه،قانون چیه، اصن این قانون هم واسه خودش داستانیه اینکه کی قانون میذاره،البته منظورم قانونای گندس نه مثلا قانون راهنمایی و رانندگی،و برچه اساسی قانون میذاره؛اینا رو به موقع‌ش میگیم.فعلا بماند.

ولی واقعا اینا همه سواله،یعنی این دانشمندا به یه طریقی نمیتونن یه سیری در گذشته‌ها کنن،ببینن قضیه از چه قراره. ببینن کی الان راست میگه کی دروغ بعد بیان بگن به مردم.که بلکه انقد جنگ و دعوا نباشه.

یعنی واقعا نمیتونن یه چیزی اختراع کنن ک مثلا تو هوا پخش بشه همه گشنه‌ها سیر بشن.همه بدبخت بیچاره ها سرحال بیان.همه به هرطریقی دوس دارن بشن.من اگه دانشمند بودم همه این کارا‌رو میکردم.

حیف ک دانشمند نیستم هیچ .اصن موضوع این نبود از سرفصل متن مشخصه یه چی دیگه میخواسم بگم بالکل موضوع عوض شد.

منتها کلیتشو بگم میخواسم بگم هیچ وقت آرزو نکنیم که بخوابیم و بیدار نشیم؛ برعکس آرزو کنیم بیدار ک شدیم اونو دیگه نبینیم،اونکه باعث مشکلاته،اون ک بانیه فلاکت و بدبختیه.حالا هر مادر ف.اکری میخواد باشه.ازما گفتن بود.اون که دستمون بهش نمیرسه.اگه یه درصد هم احتمالش هس که دستمون بهش میرسه آرزو کردن نمیخواد خودمون جررش میدیم.طرف حساب اونیه که گنده‌ترین ،گولاخ‌ترین،دیوث‌ترین و حدود هفتاد هشتاد ترین دیگه هم از صفاتشه،اونو آرزو کنیم نباشه.

دهنشو باید.


نمیدونم تا حالا متوجه این شدید ک عنکبوت ها معمولا تارشون رو بیشتر کنج و گوشه و جاهای کم رفت و آمد درست میکنن.حتی جاهایی که باد هم کمتر رد میشه.نمیدونم عشقشون همینه یا میترسن ازین که جاهای دیگه بسازن.اگه عشقشونه که خیلی عشق مذخرفی دارن البته قابل احترامه.اگه هم میترسن ک تکلیفش مشخصه.

فک کنم افراد بزرگ و پادشاهان و اینجور اوسگولا هم همینجورن شماها کی دیدین که مثلا رهبر کره شمالی با اون اهن و تولوپش مثلا بره سواحل آنتالیا لم بده.این جور افراد  هم فک کنم یه نوع عنکبوت هستن در عین حال ک قدرتمند هستن ولی بازم ترسو هستن.البته بعضی عنکبوتا خونخوار هستن.

اصن هدف بحث ی نیس، خودم هم تمایلی به ت ندارم.موضوع افراد نیستن موضوع عنکبوت هم نیس موضوع این حرکت عنکبوت‌ها هست.حرکتشون،عملشون و رفتارشون.

یعنی چی یعنی یه گوشه میشینن و سر فرصت یه موجودو میگیرن تاراشونو دورش میپیچن و میخندن و میرقصن شادی میکنن و آخرسر هم خوششون بیاد میخورنش.ازون کنج بالا هم همه رو زیر نظر دارن.

در عین حال ک دهن همه رو سرویس میکنن خون خودشونو هم کردن تو شیشه.نمیتونن برن سواحل آنتالیا.

فک میکنم یه عنکبوت بازم مادر فا.کری باید باشه ک به صورت چهار دست و پا  با چشمان سرخ و دندان های دراز و آغشته به خون حالت حمله گرفته و داره از یه کنجی همه رو میپاد و هی میخنده و هی میرقصه.تمام سرگرمیشم اینه هی یکیو بگیره بپیچونه داخل تارش و هی دست و پا زدن طعمشو ببینه و به جون کندن و تلاش کردنش بخنده.حالا از هزار تا شاید یکیشونو محض خنده ول کنه.

اره دیگه بدی عنکبوت همینه که معمولا تنهاس.اگه دو سه تا باهم بودن شاید با هم میشستن فیلم ترسناک میدیدن و میخندیدن.ولی تنها که میشن اینکارا ازشون سر میزنه.

حالا ما به جهنم دلم برا خودشون میسوزه آخه کارای تکراری تا به کی.البته شایدم نحوه شکارشون و طعمه‌هاشون انقد متنوع و زیاد باشه که تا اخر جهان یه حال و هول جدید کنن.

به نظر من باید هرچی عنکبوت تو دنیا هستو باید با تارشون و خونشون سوزوند.

البته یه عنکبوت مادر هست،که مادر همه عنکبوتاس همون مادرف.اکرو له کنیم کار تمومه.


آقا یه سوال اگه یه نفر به شما ظلم کنه یا حقتونو ضایع کنه چیکار میکنین؟خب معلومه حقمونو میگیریم ازشخب آفرین بهتون حالا اگه نتونستین چیکار میکنین؟خب میریم پیش یه گولاخ تر که حقشو بذاره کف دستش.خب حالت سوم اگه به قول معروف از قضا سرکنگبین صفرا فزود چی؟یعنی گولاخ هم طرف اون شد چی؟ احتمالا شکایت و قانون و قاضی دیگه؟خب این حالت آخر اگه همه اینا هم حقی رو بهت ندادن چی؟؟؟؟!!!

آیا پا پس میکشین؟آیا قانع میشین که طرف مقابلتون حقه و شما ناحق؟حتی اگه اون لحظه مطمئن بودین ک حق با شماست،بازم میکشین کنار. یه درصد احتمال نمیدین مشکل از قاضی هس ،حتی اگه اون قاضی به عدالت شهره باشه.اصن قاضی به کنار به قوانین چی،شک میکنین یا نه؟

به قول مدیری صحبت از قوانین شد.یه بحث مفصل درمورد قوانین خواهیم داشت.

میخوام بگم خیلی چیزا که مطمئنیم درسته ولی اشتباه تعریف شده.سریع نباید بگیم چشم باشه و کنارش بذاریم.احتمال خطای جامعه،خطای قانون،خطای قاضی،یا حتی شاید خطا نباشه.شاید عمدا یه چیزی باشه ب ضرر ما ولی به نفع فرد یا گروهی دیگه.

دقیق تر یعنی حتی تمام جهان طرف مقابل باشن و تو یه طرف بازم احتمالش هس حق با تو باشه.

چه بسا همون قاضی القضات معروف هم کرم داشته باشه.

هیچ چیز بعید نیس.

تو این مواقع که دستت ب هیچ جا نمیرسه فقط میتونی فحش بدی،فحش ناموسی ، بدترین فحشی که ب ذهنت میاد.به هر کسی که دلت میخواد.تا خالی بشی.حتی فحش به اونایی که شاید تا چند لحظه پیش عاشقشون بودی و میپرستیتشون.

بهشون بدون هیچ پرده‌ای بگو فا.ک یو مادر فا.کر.بلکه از رو برن


سوالی نبود پس با سوال شروع نشد.

زندگی چیه؟چجوری شروع میشه؟چجوری تموم میشه؟تو این مدت چه اتفاقا میفته و باید تو این مدت چیکار کرد؟اصن زندگی فک کنم معنیش یعنی سوال،یعنی ابهام،یعنی نفهمی و ندانستن.

حالا بگذریم ازین که خود تموم شدنش و حتی شروع شدنش هم همش ابهامه.اصن زندگیت تموم شد چی میشه کجا میری؟آیا مردن ریستارت شدنه؟ایا محو شدنه؟یا همون مهاجرته؟تغییر کاربریه؟شایدم معلق شدنه؟!چه بسا الان جهان پره از ادمای معلق ک چون جسم ندارن نمیتونن کاری انجام بدن. آخه یه بحثی هس که میگه اصن چیزی به نام انسان نیس ما هممون مغزیم یعنی جهان پر از مغز هست که هر مغز با استفاده از جسمی که در اختیارشه داره کاراشو انجام میده.البته منظور از مغز، مخ مادی نیس بلکه منظور داده ها واطلاعات مغزه.حالا وقتی یه جسم به هر دلیلی از بین میره این داده‌ها همچنان هستن و در جهان معلق میشن.

مثلا تصور کن الان ادیسون و انیشتین و تسلا شاید کنارت باشن.

البته بحث این نبود.این بود که تو این چند وقت به اصطلاح زندگی باید چیکار کرد؟لذت برد؟لذت برد و لذت برد.حالا اگه راه و روششو بلد نباشی چی؟!یا اصن از نیستی لذت ببری چی یعنی ترجیح بدی نباشی.

به هر حال ب نظرم خیلی بده که ادم چیزیو ندونه.من اگه یه روز یه پسر داشته باشم همه چی بهش میگم هر سوالی بپرسه.اجازه نمیدم یه ذره زحمت بکشه.همه چیو خودم بهش میگم.از نحوه پرواز لک‌لک‌ها روی تشک کشتی گرفته تا ارغوانی بودن ریشه کاج ها و حتی اینکه شاید چمن در واقع صورتی باشه و سه متر قد داشته باشه.

شایدم تا سوالی پرسید بزنم تو دهنش و بگم خفه شو پدسسگ.

شایدم بگم مادر فا.کر.خورشید ساحل.


این مسئله ک انسان روح دارد یا یک سری داده شبیه صفر و یک کامپیوتر و یه سری فعل و انفعال فیزیکی شیمیایی به خودی خود موضوع خیلی جذابی هس.

ولی ما برای بحث الان بنا رو بر حالت اول میذاریم یعنی روح.یعنی پس توانایی تصمیم.همون انتخاب و اختیار قدیمی و معروف.

آیا وقتی یک مرد و زن تصمیم به گرده افشانی میگیرند هدفشان از تولید،تلطیف فضاست و  شادی خودشان یا شایدم هدفشان این هس که اون موجود سوم خوش بگذرونه؟ آیا از اون بچه هم اجازه گرفتن که آیا اون هم دوس داره بیاد و باهاشون زندگی کنه یا نه؟

حالا که ب دنیا اوردنش وظایفشون در قبال بچه بیشتر هس یا حقی ک بر گردن بچه دارن؟

آیا اگه ی روزی بچه از پدرمادر درخواست زیادیی بکنه اونا "باید" پاسخگو باشن یا با پشت دست بزنن دهنش؟

آیا اگه روزی بچه تصمیم به جدا شدن برای همیشه ازشون بگیره پدر مادر میتونن و یا حقی دارن که به او اجازه ندن؟آیا بچه باید رباتی برای پدر مادر باشد یا پدر مادر ربات بچه؟

حالا قرص برنج اینجاس.اگه کسی با اون روح قشنگش نخواد زندگی کنه، بخواد نباشه به پدرمادرش(شما بگو سازندش) چی بگه؟ بگه فا.ک یو که منو ب دنیا اوردی؟ بگه چرا بدون اجازه منو اوردی؟ حالا بهش هم بگی آخه شما قبلش نبودی ک اجازه بگیرم چی؟میگه پس حالا که هستم مجبوری هرگوهی خواسم بوخورم،مجبوری بهم بدی و کمکم کنی؟ باز اون بگه نه من اوردمت غیرمستقیم دادم تو باید زحمت بکشی چی؟بازم اینو بگه نه من هر چیو اراده کنم هی و حاضر میخوام،تو هم یا باید بدی یا باید بگی گوه خوردم تو رو اوردم؟

و سوال دیگه اینکه حالا اگه بگه من میخوام برم فا.ک یو، سازنده میتونه بگه نه من اوردمت اجازه نداری بری اگه نه میگا.مت.انصافا تو دوران برده داری هم اینجوری نبوده و نیس.

تنک یو مادر فا.کر


موضوع سوم التماس جهت کاهش درد

انسان همیشه ظالم بوده و هست و خواهد بود ولی موضوع الان خود ظلم یا ظالم نیس موضوع درد مظلوم هس.

مظلوم کیست؟!البته مظلوم واقعی به قول معروف مظلوم مطلق.کسی ک واقعا هیچ کاری از دستش بر نمی آید حداقل در زمان ظلم (وگرنه همه انسانها به وقتش شناگرای خوبی هستن).

ولی به هر حال مثلا بعضی ملت ها هستن که از طرف حکومتشون(حالا به دور از بحث یش) یا از طرف حکومت های دیگه یا از طرف یه گروه خاصی دارن ظلم میبینن.و به صورت وحشتناکی هم ظلم میبینن. اطلاعات خوبی ندارم ک مثال بزنم ولی جهان پر ازین نمونه هاس.

به هر حال وقتی هیچ کاری از دستشون بر نمیاد از بقیه کمک میخوان موضوع اینجاس ک بقیه ای هم وجود داره یا نه؟حالا بقیه هر کسی میتونه باشه از یه حکومت گرفته تا یه منجی یا تا نمیدونم هر خری.

اگه هس پس چیکار میکنه یه حالتش اینه که طرف ظالما رو گرفته حالت دوم اینه که سادیسمی هس و از التماس و گریه خوشش میاد حالت چرت سومش هم اینه ک نشسته به موقع اقدام کنه که البته در این حالت درد و رنج افراد چی میشه.

حالت چهارم هم که دیگه خیلی ک.وسه همون قضیه امتحان و آزمایش و یا تقاص گناهانو ایناس که اینو بحث شده و همچنان بحث خواهد شد.فقط جهت یادآوری درد و رنج اون بچه پنج شیش ساله چی میشه تقاص هس یا آزمایش ع.نه.

خدایا مرسی.

از سری خزعبلات دنباله دار


موضوع دوم مربوط به معلولیت هاست.معلولیت یعنی چی اصن چرا به وجود میاد.

اصن هدفش چی هس.احتمالا ازار و اذیت دیگران؟!احتمالا فرد معلول دوست داره اطرافیانش رو اذیت کنه شایدم میخواد به نوعی جلب توجه کنه که کمبود محبت در دوران جنینی رو جبران کنه.شایدم خسته هس و حوصله برقرار کردن هیچ گونه ارتباطی با اطراف نداره و ترجیهش نشستن روی ویلچره.

حالا معلول ذهنی به هر حال تکلیف مشخص میره تو بحث موجودات غیر انسان ک یه داستان دیگس کلا.ک اونم بعدا گفته میشه.ولی معلولی ک ذهن کاملا سالم ولی از نظرجسمی معلول هس.اصن چرا باید زندگی کنه.

از نظر علم(!) مثلا شاید یه جهش بیشعوری رو سر این بدبخت یا سر پدر و مادر و اجدادش خراب شده.و این به این روز افتاده و تا روز مرگش هم پدر خودش هم پدر پدر و مادرش باید دربیاد.

از نظر غیر علمی(!) اخه واقعا چرا؟نمیدونم مسئول کی هس ولی واقعا چرا؟یا به دنیا نیارش یا سالم و درست حسابی.غیر اینه.

هرچی فک میکنم اون ک مادرزادی مشکل داره نه گناهی داشته ک مثلا بگی الان تقاصشو پس میده اگه هم بقیه دارن تقاص پس میدن این وسط ای قربانی چ گناهی کرده.

اگه هم مثلا میخواسته مثلا در اینده دچار خطایی بشه پس همی الان جلوش گرفته شده.این دیگه واقعا ته ته ته کسشرره.

اوووف سرم درد اومد.

خدایا متشکر!!!!!!!!


خدا رحمت کنه ادیسون خدابیامرزو. نمیدونم کجایی بوده یا الان کجا دفن شده.یا اصن این موضوع کلیشه ای که الان بهشته یا جهنم هم برام اصن مهم نیس.

چیزی ک برام سوال شده اینه که اگه یه جا دیگه ب دنیا میومد و بزرگ میشد مثلا اگه تو سومالی ب دنیا میومد،هرچند ک سومالی رو هم نمیدونم اون موقع وجود داشته یا نه،یا پاکستان یا حتی همین ایران وضعیت چی میشد، آیا الان این موبایلم بود ک باهاش این متنو تایپ کنم یا نه؟برق بود نور بود؟

یعنی واقعا چی میشد،تو اون شرایط شاید اسمش مثلا احمد بود میگفتیم احمد مخترع برقه.شایدم یه نفر ازهمون شهر الان ادیسون با یه اسم دیگه پیدا میشد با یه اسم دیگه ک اینکارو میکرد.در هردو حالت ادیسونی نبود یکی دیگه میبود.این یعنی به هر حال برق بود این همه پیشرفت هم بود بدون ادیسون.

خب اینا هم اینطور میرسونه ک ادیسون عملا کاره ای نیس دقیقا برعکس؛این برق هست که ادیسونو کشف کرده و اسمشو پرآوازه کرده.

ادامه خواهد داشت.

 


امروز حاج آقا جوکر حرفای خیلی قشنگی میزد.

میفرمودن:من فک میکردم زندگیم یه تراژدیه،ولی متوجه شدم یه کمدی بوده.ما هم همینطور.

درجایی دیگه فرمودن که مردم اکثرا شخصیت‌شونو پشت یه نقاب قایم میکنند.

همچین خاطرنشان کردند که امیدوارم مرگم بیشتر از زندگیم احساساتو برانگیزه.

یه چیز خوب‌تر هم این بود که میگفتن سخترین چیز اینه که مردم ازت چیزیو انتظار دارن که واقعا نیستی.(البته جمله رو تغییر دادم.)

گل سرسبد جمله‌هاش هم این بود که همونجوری که ما طنز بودن یا نبودن یه چیزی رو تعیین میکنیم، تعیین خوب و بد بودنش هم دست خود ماست.

و آخری اینوکه زندگی یه شوخی بیش نیست.

خیلی چیزا دیگه هم بود

همین جملات حضرت جوکر بسه با خزعبلات خودم به متن گند نزنم بهتره.

تا درودی دیگر بدرود.


این قسمت سوالی نیس.طرح،ایده،آرزو،رویا و.هرچیزی هست جز سوال.

فقط یه چی،آقا پاسپورت چیه؟گذرنامه و ویزا چی؟لاتاری و گرین کارت و اینا چی میگن؟

آقا نقشه جهان به نظرم چیز خوبیه،منتها فک میکنم این خط و خطوط پررنگ یه مقدار زشتش کردن.

قضیه چیه؟!همی الان من اگه بخوام از رو یکی ازین خطا بپرم اونور پدرم که هیچی،مادرم هم هیچی ،کل خاندان و هفت جدم هم دربیاد فایده نداره.

اصن این خطوطو کی کشیده،با اجازه کی کشیده.ما اینجا چکاره ایم و چرا نظر مارو نپرسیدن.

یه سریال شروع شد.

بقیشو بعدا مینویسم


در اوج فلاکت چه باید کرد؟

آیا باید دستمال به درخت بست؟آیا باید مشکلو رو کاغذ نوشت و داخل درز دیوار گذاشت،یا شایدم داخل چاه؟شایدم باید بست به درخت کریسمس تا بابا نوئل بیاد بخونه بلکه حلش کنه؟

اگه مشکل حل شدنی نباشه چی؟حالا مشکل نه یه آرزوی محال؟اونموقع چی؟بابا نوئل کاغذو برمیداره یه پیچ و تابی به سیبیلش میده،و یه اممممم میگه بعد کاغذو لول میکنه میکنه تو گونی!!

آره دیگه مثلا اگه من بنویسم بابانوئلااا من ازت درخواست دارم مثلا همین امشب یه زن با سه تا بچه داشته باشم.البته مثال قشنگتری به ذهنم نرسید.

اون موقع که بابا نوئل میبینه به من میخنده ک درخواستم نابجاست یا به حال خودش که با اینک ادعاش خیلی جاهارو جررر میده ولی میمونه تو درخواست من.

به نظر من اگه بابانوئل واقعا بابانوئل باشه هیچی براش نشد نداره.

اگه نتونه که پس هیچ فرقی با همون دیوار یا چاه یا خیلی چیزا دیگه نداره.

خب حالا ما تو این وضعیت چیکار کنیم؟بالاخره ازش چیزی بخوایم یا نه اونم یه عن‌یه مث بقیه؟

به نظر من اگه کسی واقعا اینکاره باشه اول مشکلات خودشو حل میکنه مثلا یکیش اینکه از تنهایی درآد دوم اینکه بچه‌هاش از گشنگی دارن میمیرن اونا رو حل کنه،حتی بچه‌هاش افتادن به جون هم همو دارن به طرز وحشتناکی میخورن اونارو یه صفایی بده.حتی خیلی از نوه‌هاشم بدون هیچ گناهی دارن زجر میبینن.

اگه واقعا عرضه داشت اینا رو درست میکرد.بازم نمیدونم مشکلاتمونو ازش بخوایم حل کنه یا نه.

حالا ضرر نداره،،البته چرا داره.منت الکی بکشیم ک چی بشه؟!ب نظرم منت احدی رو نباید کشید حتی منت بابانوئلو.

چیز توش


یه سوالی که پیش میاد اینه که؟آیا یه پسر یا دختر جوون تاب قانونای پدر مسن‌ش رو داره یا نه؟

اگه نداره مشکل چیه؟مشکل از فرزنده یا از پدر؟از نظر پدر همه چی اکیه و مشکل بچه‌شه از نظر بچه هم دقیقا برعکسه؟

حالا این بنا بر سن و اختلاف عقاید نسل‌ها و اینجور کششرا هس کار ندارم.

اصن یه وضعیتی رو در نظر بگیریم که یه برادر برا خواهرش یا برعکس قانون میذاره که اختلاف سنی هم ندارن؟این چی؛درسته یا نه؟

در سطح بالاتر،مثلا قانونای یه قانون‌گذار در سطح جامعه چی؟از کجا معلوم قانونا اشتباه نباشه.

اصن قانون یعنی چی؟ ما در سطح خانواده قانون داریم،در سطح فامیل داریم،در سطح شهر،کشور، جامعه بین‌الملل، حتی در پایین ترین سطح ما حتی برا خودمون هم قانون میذاریم. آخه اینا یعنی چی؟

به نظر من قانون یعنی محدودیت و خلاص.هیچ معنی دیگه نداره.

البته منظورم ازینا این چرت وپرتای ساده و دم‌دستی مثل حجاب و این خزعبلات نیس ها!

برا مثال همین قانونای نمیدونم ازدواج،سک.س،حتی قتل،خودکشی وخیلی چیزا دیگه.

به نظرم همون قانونایی که شیرها برا محل زندگیشون گذاشتن بهترین قانونه.مثلا قانون گذاشتن که آهو اگه خیلی زرنگ باشه هم سرعت فرارشو میبره بالا هم مخفیگاه درست حسابی پیدا میکنه وگرنه هر گونه اتفاق تلخ و ناخوشایندی به عهده خودشه.والا

یا حتی قانون میگه مارها هرجا دوست دارن برن از خونه خرگوش روی زمین گرفته تا خونه سنجاب رو درخت.به جاش عقاب هم میتونه مارهارو شکار کنه.عقابم حالا یه جوری به فنا میره اگه حقش باشه.

به هر حال نیومده رو تک تک درختا تابلو و بنر بزنه که هاااای اهالی جنگل این قانون اینجاس و همگی مم به رعایتش هستین.

همه دیگه خودشون میدونن یه قانون اونجا هس و همون قانون جنگل هس.تااماام


جالبه تا وقتی همه چی گل و بلبله،همه چی گل و بلبله.فقط کافیه سردرد بشی حالا یا مشکل فراتر از سردرد،اون وقته که تازه همه یاد خیلی چیزا میفتن از شیر مادرشون که تو دوسالگی مکیدن تاااا داستاناا و خرابکاریای بچگیشون والا آخر.

آخه چرا واقعا،اولش همین سوال پیش میاد چرا قبل سردرد این فکر نبود؟نمیدونم شاید لامصب یه ویروسایی هستن که موقع بیماری و استرس و بدبختی فعلا میشن و میوفتن به مغزت و یه قسمتایی رو قلقلک میدن.

همون قضیه‌س که میگن ناخدا‌های کشتی فقط وقت طوفان ناخدا هستن بقیه موارد واسه خودشون پروبالی دارن که بیا و ببین.

حالا نمیگم این قضیه بده یا حتی نمیگم هم خوبه.اصن کاری ب خوب و بدش ندارم.میخوام بگم چرا آدم واقعا تکلیفش با خودش مشخص نیس؟

باز همین فراتر بره مثلا سردردش به قدری زیاد و طولانی بشه که از حد معمول خیلی فراتر بره.چی میشه اونوقت.فک میکنم همون ویروسا قبلی باز یه جاهای دیگه رو شروع میکنن به قلقلک دادن.

به داستانای دیگه شروع میشه اونوقته که همه میشن استیون هاوکینگ.

من فک میکنم اینجور دردای طولانی و حتی همیشگی واسه همه لازمه.فک میکنم درد اولش آدمو گیج میکنه یه مقدار نفهم میشه آدم. ولی تو دراز مدت و زیادیش دقیقا برعکس عمل میکنه. آدمو از نفهمی میاره بیرون،اون موقع‌س میفهمی دورو برت چ خبره.میفهمی با خودت چندچندی.میفمی فرق پدر با پدردرآر زمین تا آسمونه.میفهمی نیازی نیس نگران خرابکاریای بچگیت باشی.

میفهمی که تا الان درد داشتی منتها یه مدلی بوده که خودت متوجه نمیشدی،خیلی هم درد بدتری بوده،این موقع هاس که خیلی چیزا رو میفهمی و خیلی چیزارو که تا الان برات مهم نبوده متوجه میشی که چقد مهمه ولی تو هیچوقت اونا نخواهی دونست.که باز این میشه درد روی درد.

اون وقته که آرزو میکنی که ای کاش تو هم یه خوکچه هندی بودی،آرزو میکنی که ازین به بعد همه با سندروم داون متولد بشن.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

جشنواره هزار سنگر روانشناسی و مشاوره